امیر هوشنگ ابتهاج روز یکشنبه ۶ اسفند ۱۳۰۶ شمسی در رشت متولد شد.او تنها پسر یک خانواده ۴ فرزندی بود.
پدرش «آقاخان ابتهاج» از مردان سرشناس و مدتی رئیس بیمارستان پورسینای این شهر بود. پدربزرگ او یعنی «ابراهیم ابتهاج الملک» گرگانی و مادربزرگش اهل رشت بود.
ابتهاج میگوید: «مجموعاً در خانه، فضای خوبی داشتیم. من هیچوقت نشنیدم پدر و مادرم باهم دعوا کنند یا حتی با صدای بلند باهم حرف بزنند. در خانهٔ ما از هیچکس فحش شنیده نمیشد.»
هوشنگ ابتهاج شروع تحصیل و ادامه تحصیلات ابتدایی و بخشی از تحصیلات دبیرستانی در مدارس عنصری، قاآنی، لقمان و شاهپور در شهر رشت سپری کرد و بعد برای کلاس پنجم متوسطه در دبیرستان تمدن تهران مشغول به تحصیل شد.
اما آنجا نیز در مدرسهٔ تمدن دو سال کلاس پنجم متوسطه را رد شد و بعد هم برای همیشه درسخواندن را رها کرد.
از کودکی و از همان دوران که در شهر رشت زندگی میکرد به موسیقی و شعر عشق میورزید. به گفته خودش حافظه خوبی داشت و آوازهایی را که از رادیو میشنید، حفظ میشد و آنها را مینوشت و با اشعار شاعران کلاسیک ایرانی مقایسه میکرد.
شهریار و ابتهاج
امیرهوشنگ نوجوان گرچه در درس و مدرسه کوشا نبود، شیفتهٔ مهارتآموزی شد و در کنار نقاشی و مجسهسازی، به دیگر هنرها نیز علاقهمند بود.
به آشپزی علاقه مند بود و حتی تابستانی را نزد یک خانم خیاط به آموزش گلدوزی و دِسْمِهدوزی پرداخت . مدت کوتاهی هم پیش «موسیو یرواندی» پدر «جرج مارتیرسیان» نوازندهٔ ارکستر سمفونی تهران، مشق ویلون کرد.
کُشتی و وزنهبرداری دو رشتهٔ محبوب ابتهاج در دوران کودکی و نوجوانی است اما بیلیارد برایش دنیایی دیگری بود.
به گفته ابتهاج «اساساً چند چیز بود که من هر مصیبتی رو با اونها میتونستم تحمل و فراموش کنم: یکی پیش شهریار میرفتم و یکی بیلیارد بازی میکردم»
هوشنگ ابتهاج در سال ۱۳۱۸ با موسیقی آشنا شد و سرودن شعر را از نوجوانی آغاز کرد و پس از گامهای آغازین خود، به تجربههای فریدون تولَّلی و نیما گروید.
در آغاز، همچون شهریار، چندی کوشید تا به راه نیما برود؛ اما، نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما، به ویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او که اساساً شاعری غزل سرا بود؛ همخوانی نداشت. راه خود را از شعر نیمایی جدا کرد و تنها به سرودن غزل پرداخت.
تلاشهایش در مسیر اعتلابخشی به غزل فارسی است و در شعر نو از پیشگامان سرشناس و در غزلسرایی از گزیدهگویان و پاکیزهسخنان عصر خویش است.
هوشنگ ابتهاج، احمد شاملو
نخستین اشعار امیر هوشنگ ابتهاج در اوایل دهه ۱۳۲۰ منتشر شد و البته خیلی زود با شعرای دیگر آشنایی پیدا کرد.
مشهورترین شاعر آن نسل که با هم آشنا شدند، احمد شاملو بود. نخستین بار او را در رشت و کمی بعد از سال ۱۳۲۶ ملاقات کرد، وقتی که احمد شاملو به خانه او رفته بود و درباره نیما یوشیج صحبت کرده بودند.
ابتهاج در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام گالیا شد که در رشت ساکن بود و این عشق دوران جوانی دستمایه اشعار عاشقانهای شد که در آن ایام سرود.
«دیرست گالیا...» از معروفترین اشعار ابتهاج است که در کنار مضمون عاشقانه آن، دغدغههای سیاسی و اجتماعی او را نیز بازتاب میدهد.
اولین مجموعه شعر او در سال ۱۳۲۸ خورشیدی با عنوان «نخستین نغمهها» با همراه مقدمهای از مهدی حمیدی شیرازی، در رشت منتشر شد و دو سال بعد در سال ۱۳۳۰ مجموعه دوم شعرهای ابتهاج با عنوان «سراب» در تهران به چاپ رسیدو با مرتضی کیوان آشنا میشود و به این ترتیب رفاقت میان آنها آغاز میشود.سیاوش کسرایی هم به جمع این دو شاعر اضافه شد.شاملو نیز به این گروه سه نفره ملحق شد.به گفته آقای ابتهاج، همراه با مرتضی کیوان و سیاوش کسرایی در همان سال ۱۳۳۰ سراغ نیما یوشیج میروند و باب آشنایی باز میشود.
ابتهاج که با تخلص شعری هـ.ا.سایه فعالیت میکرد در سال ۱۳۳۲ سومین مجموعه اشعار خود را با نام «سیاه مشق» چاپ کرد که مجموعهای از غزلیات او بود و به فاصله کوتاهی مجموعه بعدی شعرهایش «شبگیر» را منتشر کرد و در سال ۱۳۳۴ نیز منتخبی از اشعار سایه با عنوان «زمین» به چاپ رسید.
امیرهوشنگ ابتهاج، محمدرضا لطفی
ابتهاج مدتی را در سِمت مدیرکل شرکت دولتی سیمان تهران مشغولبهکار شد.
او در سال ۱۳۳۷ با خانم آلما مایکیال ازدواج کرد. حاصل ازدواج هوشنگ ابتهاج و آلما مایکیال چهار فرزند به نامهای یلدا «۱۳۳۸»، کیوان «۱۳۳۹»، آسیا «۱۳۴۰»، و کاوه «۱۳۴۱».
به مدت یک دهه سایه کتاب شعری منتشر نکرد و مجموعه شعر بعدی او با نام «چند برگ از یلدا» در سال ۱۳۴۴ به چاپ رسید.
سایه در سال ۱۳۴۶ شمسی بر آرامگاه حافظ در جشن هنر شیراز شعرخوانی کرد که باستانی پاریزی در سفرنامه معروف خود (از پاریز تا پاریس) استقبال شرکتکنندگان و هیجان آنها پس از شنیدن اشعار سایه را شرح میدهد و مینویسد که تا قبل از آن هرگز باور نمیکردهاست که مردم از شنیدن یک شعر نو تا این حد هیجانزده شوند.
داوود پیرنیا
ابتهاج از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ شمسی سرپرست برنامه گلها در رادیوی ایران پس از کنارهگیری داوود پیرنیا و پایهگذار برنامه موسیقایی گلچین هفته بود.
در این دوران سعی کرد خوانندگانی را که در دوران مدیریت پیشین از برنامه «گلها» دور افتاده بودند یا کمکار شده بودند، به اجرا برای رادیو بازگرداند. به گواه کارشناسان موسیقی «گلهای جدید» فصل مهمی از موسیقی سنتی و کلاسیک ایران را در دهه ۱۳۵۰ رقم زد. برنامه گلها از جمله اثرگذارترین و ماندگارترین برنامههای رادیو ایران به شمار میآید.
در سال ۱۳۵۲ سایه مجموعه دیگری از غزلیات خود را با نام «سیاه مشق دو» منتشر کرد.
سایه بعد از حادثه میدان ژاله (۱۷ شهریور ۱۳۵۷) بههمراه محمدرضا لطفی، محمدرضا شجریان و حسین علیزاده، بهنشانه اعتراض از رادیو استعفا داد.
در همین دوران بود که محمدرضا لطفی با حمایت او توانست کانون فرهنگی و هنری چاووش را تاسیس کند. این کانون طی سالهای ۱۳۵۷ تا ۶۳ حداقل دوازده آلبوم وارد بازار کرد و اجراهای موسیقیاش نقش مهمی در جا انداختن موسیقی سنتی ایران در سالهای بعد از انقلاب داشت.
تعدادی از غزلها، تصنیفها و اشعار نیمایی او را موسیقیدانان ایرانی نظیر محمدرضا شجریان، علیرضا افتخاری، شهرام ناظری، حسین قوامی و محمد اصفهانی اجرا کردهاند. تصنیف خاطرهانگیز تو ای پری کجایی و تصنیف سپیده (ایران ای سرای امید) از اشعار سایه است.
او در این دوره علاوه بر همکاری بامحمدرضا شجریان و محمدرضا لطفی به عنوان شاعر تصنیف «ایران ای سرای امید»، در کانون نویسندگان فعالیت میکرد، که پس از جدالهای درونی کانون، سایه به همراه چند نفر از شاعران و نویسندگان از این کانون اخراج شد.
او سپس با تعدادی از شاعران و نویسندگان از جمله به آذین، سیاوش کسرایی و فریدون تنکابنی «شورای نویسندگان و هنرمندان ایران» را تشکیل دادند.
هوشنگ ابتهاج ،سیاوش کسرایی،نیمایوشیج،احمدشاملو،مرتضی کیوان
هوشنگ ابتهاج ،علیرضا قربانی (ارغوان)
ابتهاج اوایل دهه ۱۳۶۰ به خاطر عقاید سیاسی خود و نزدیکی به اعضای حزب توده یک سال را در زندان بهسربرد. دورانی که گرچه یک سال بیشتر نبود، بهقدر عمری بر او اثر گذاشت و در نهایت با درخواست شهریار آزاد شد.
ه.ا. سایه یکی از مشهورترین اشعار خود را در زندان سرود. «ارغوان» که سالها بعد با آواز علیرضا قربانی بسیار محبوب شد و به گوش ایرانیان بیشتری رسید، شرح دوری شاعر از درخت ارغوان خانه او بوده است. او در مراسم شعرخوانی در دانشگاه سواز لندن در سال ۱۳۸۸ توضیح داد که درخت ارغوان خشکیدهای در خانهاش بود که از نو شکوفه داد و همزمان با فرزندانش قد کشید: «در آن سالی که از خانه و زندگی جدا و دور بودم، یاد این درخت همیشه با من بود و تبدیل شد به سمبلی از همهچیز. یعنی زن و بچه و زندگی خصوصی و آرزوها و آرمانها و تصورات و ایدههایی که آدم برای جهان و انسان و فلان دارد.»
خانه ابتهاج که خود آن را ساخته (به اشتباه میگویند سازمانی بودهاست)مربوط به اوایل دوره پهلوی دوم است و در تهران، خیابان فردوسی، خیابان شهید تقوی (کوشک)، کوچه شهید انوشیروانی، پلاک ۲۲ واقع شده و در تاریخ ۲۶ آبان ۱۳۸۷ با شمارهٔ ثبت ۲۳۸۷۸ بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است. ثبت خانه ارغوان در لیست سازمان میراث فرهنگی به دلیل وجود درخت ارغوانی است که هوشنگ ابتهاج، شعر معروف (ارغوان) خود را برای آن گفتهاست.
خانهای دو طبقه با آجرهای قرمزرنگ است که زمانی محفل شاعران بوده است.
در سال ۱۳۶۹ منتخبی از آثار سایه، به انتخاب محمدرضا شفیعی كدكنی، شاعر، نویسنده و پژوهشگر به نام «آینه در آینه» در تهران منتشر شد.
هوشنگ ابتهاج ،محمدرضالطفی،شجریان
امیر هوشنگ ابتهاج پس از آزادی از زندان کتابهای دیگری شعری خود از جمله «سیاه مشق چهار» را در سال ۱۳۷۱ چاپ کرد اما کار بزرگ پژوهشی او در این دوره بیش از ده سال تلاش برای ارائه تصحیحی تازه از اشعار حافظ است که سرانجام در سال ۱۳۷۲ با عنوان «حافظ به سعی سایه» در نشر کارنامه به چاپ رسید. سایه سالهای زیادی را صرف پژوهش و حافظشناسی کرده که این کتاب حاصل تمام آن زحمتهاست که سایه در مقدمه آن را به همسرش پیشکش کردهاست.
او در مصاحبه سال ۹۷ دلایلش برای کار بر اشعار حافظ را اینگونه توضیح داد: «در شعر کلاسیک، ما استعارههایی داریم، مثل ساقی، می، میخانه، رند، دیوانه، عاشق و امثال اینها. شصت هفتاد سال پیش به این فکر کردم که آیا این سمبلهایی که در زبان فارسی جا افتاده و امروز هر کس میشنود فورا متوجه میشود که از یک چیز دیگر حرف میزنیم... وقتی از میخانه حرف میزنیم مقصود این نیست که جایی هستیم که عرق میفروشند یا عرق مصرف میکنند…
یا وقتی از ساقی یا باقی کلمات حرف میزنیم… به عمد امتحان کردم که آیا میشود این کلمات را امروز با معانی تازه به کار برد و تا حد زیادی خیال میکنم موفق شدم.»
در تاریخ ۱۰ مهر ۱۳۹۵ شمسی بیست و سومین جایزهٔ ادبی و تاریخی محمود افشار یزدی و در تاریخ پنجشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۷شمسی در مراسم پایانی ششمین «جشنواره بینالمللی هنر برای صلح»، نشان عالی «هنر برای صلح» به هوشنگ ابتهاج و ۳ هنرمند دیگر اهداءشد.
علاقه این شاعر به موسیقی با گذشت زمان بیشتر هم شد. چنانچه در گفتوگویی سال ۱۳۹۷ به شکل صریح گفت: «یکی از افسوسهای من -هنوز هم در این آخر عمر- غصهام این است که ای کاش به جای شعر، یک اتفاقی میافتاد و من دنبال موسیقی میرفتم.»
زندگی طولانی و کارنامه پربار امیر هوشنگ ابتهاج چنان عمق و وسعتی دارد که به سختی میتوان همه جنبههای آن را مرور کرد. اما میتوان یادآوری کرد که هرقدر به زندگی عشق میورزید، به گفته خودش به مرگ فکر نمیکرد.
او قبل از ورود به دههٔ هفتاد ایران را بهقصد آلمان ترک کرد و در برلین اقامت گزید و سالهای آخر عمر را در آلمان گذراند.
او در گفت و گویی در پاسخ به اینکه آیا هیچوقت به مرگ فکر کردی، پاسخ داد: «این اواخر چرا. دیگه حالا هر روز آدم بهش فکر میکنه؛ ولی چیز زشت و بدی نیست یا اینکه آدم بترسه یا حیفش بیاد؛ چون دیگه خب آدم میگه همهٔ کارام رو کردم.» ابتهاج آرزو کرد چنین از یاد او کنند: «امیدوارم به این [یاد کنند] که هرچی میگفت با صداقت گفت و باور داشت.»
امیر هوشنگ ابتهاج متخلص به ه.ا.سایه غزلسرا، مصحح دیوان حافظ و موسیقیپژوه نامدار ایرانی و یکی از چند چهره ماندگار تاریخ ادبیات معاصر ایران، ۱۹ امرداد ۱۴۰۱در نود و چهار سالگی در شهر کلن بدرود حیات گفت و چشم از جهان فرو بست.
یادش گرامی و اشعارش جاویدان