زادهٔ ۲۶ بهمن ۱۲۹۸ ایل قشقایی در استان فارس
درگذشت ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۹ شیراز
از او به عنوان نخستین كودك قشقایی یاد می كنند كه روی نیمكت كلاس دبستان نشست و بهترین شاگرد مدرسه شناخته شد.
سالهای كودكی اش در قشلاق و ییلاق گذشت و تا رسیدن به سن ۱۰ سالگی هیچ گاه شهر را از نزدیك ندید.
،پدرش «محمود خان» که از کدخدایان محلی بود،و یک تیره کوچک (تیره بهمنبیگلو از طایفه عمله) را سرپرستی میکرد یک منشی استخدام کرد که هم به محمد درس بدهد و هم برای او نامه بنویسد. محمد دو سال نزد آن منشی درس خواند.
با اعتراض ایل قشقایی در ۱۳۰۸خورشیدی به حكومت وقت، پدر محمد به همراه چند تن دیگر به تهران تبعید شد. در همین برهه از زمان او به همراه مادرش در تهران به جمع تبعیدیان پیوست و این گونه محمد در مدرسه علمیه تهران مشغول تحصیل شد و در آنجا نیز رتبه نخست را از آن خود كرد.
بعد از چهار سال اقامت در تهران و سپری کردن سالهای سخت ، به شیراز برگشت و دیپلم دبیرستان را از مدرسه ادبی سلطانی در شیراز دریافت کرد و وارد دانشكده حقوق دانشگاه تهران شد و در ۱۳۲۱خورشیدی در رشته حقوق فارغ التحصیل شد .
وی پس از اتمام تحصیلات به ایل بازگشت و به دلیل آشنایی با زبانهای فرانسه، آلمانی و انگلیسی، باعث پیشرفت ایلخانان در مواجهه با خارجیها و گفت وگو با آنان شد. او تنها مترجم در دستگاه ایلخانی در مقابله با انگلیسی ها بود.
بهمنبیگی در ۱۳۲۴خورشیدی كتابی به نام «عرف و عادت در عشایر فارس» را منتشر میكند و در آن به اوضاع و احوال عشایر فارس و راه حل مشكلات آنان میپردازد.
این اثر شامل پنج فصل و ۲ مقدمه است.
مقدمه چاپ نخست به معرفی اجمالی عشایر فارس در آن زمان میپردازد و آمار نفوس و وضعیت آنها را به طور خلاصه ارایه میكند. مقدمه چاپ دوم شامل یادداشتی است كه در آن دلیل فاصله ۵۷ ساله این دو چاپ را توضیح داده است.
این كتاب در میان نویسندگانی به نام همچون؛ «صادق هدایت»، «مجتبی مینوی»، «خانلری», «كریم كشاورز« و «داود نوروزی» مورد استقبال قرار می گیرد به طوری كه در آن هنگام مترجمی یكی از آثار او را به فرانسه بر می گرداند.
بهمن بیگی پس از چاپ كتاب«عرف و عادت درعشایر فارس» نامه ای به علی شایگان وزیر فرهنگ وقت می نویسد و در آن پیشنهاد تاسیس مدرسه های سیار را در عشایر می دهد و در این باره از وزیر تقاضای تامین و در اختیار گذاشتن حداقل ۵۰ آموزگار را كرد.
اما اعتقاد عمومی زمامداران فرهنگی و غیر فرهنگی بر این بود كه ایل تا زمانی كه گرفتار حركت است و اقامتگاه مشخصی ندارد، نمیتواند به دانش و سواد دست یابد.
همین اندیشه سبب شد که در ۱۳۳۰ خورشیدی، نخستین مدرسه سیار عشایری را در سایه چادر میهمانی سنتی برای بستگان و خویشان نزدیك خود برپا كند.
بهمنبیگی توانست به کمک دوستانی که با او همراه شدند برنامهای را با پنج اصل در زمستان ۱۳۳۲ به تصویب برساند که طی پیام رسمی به ریاست آموزش و پرورش استان فارس برای اجرا ابلاغ شد. بر پایهٔ برنامهٔ آموزش عشایر باید برای پایههای اول تا چهارم مدرسههای سیار و برای پایههای پنجم تا نهم مدرسههای شبانهروزی بر پا میشد. همچنین، باید یک مدرسهٔ تربیت معلم ویژهٔ عشایر برای جذب دانشآموزان با مدرک پایان کلاس نهم ساخته میشد و گروهی برای نظارت بر مدرسههای چادری نیز به وجود میآمد. با وجود این، تنها به بر پایی مدرسههای چادری و کار نظارت بسنده شد و مدرارس در ایلات و عشایر بنیانگذاری شد که ادارهٔ آنها به بهمنبیگی و دو ناظر دیگر، بیژن بهادری کشکولی و نادر فرهنگ درهشویی، سپرده شد.
از آنجا که در میان عشایر نتوانستند افراد باسوادی برای آموزش پیدا کند، آموزگاران دیپلمهٔ شهری را با وعدهٔ استخدام رسمی و فراهم کردن امکانات لازم برای آسایش آنها به سوی ایل کشاندند. اما پس از یک سال روشن شد که این آموزگاران نمیتوانند در میان عشایر زندگی کنند و به هنگام کوچ با آنها همراه شوند. به بیان بهمنبیگی:"بچه شهری در ایل میترسید و آب میشد و سگ زرد را شغال میدید." از این رو، چاره را در آن دید که از خود ایلیاتیها داوطلب بگیرد و آنها را آموزش بدهد و برای آموزگاری آماده سازد.
نخستین مركز تربیت معلم عشایری با نام «دانشسرای عشایری» در ۱۳۳۶ خورشیدی تشكیل میشود كه پس از ۲۲ دوره، حدود ۹ هزار آموزگار تربیت میكند و در تمامی مناطق عشایری كشور مشغول به فعالیت میشوند.
در ۱۳۵۳ خورشیدی سازمان جهانی «یونسكو»، به خاطر ابتكاری كه بهمن بیگی در تربیت معلمان نشان داده بود، جایزه و نشان افتخار بین المللی ویژه پیكار با بی سوادی را به وی تقدیم كرد.
در۱۳۵۶ خورشیدی كتابخانههای سیار و واحدهای سینمای سیار را با همكاری سازمان بینالمللی یونیسف و كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان، راه اندازی میكند و سپس با تشكیل فروشگاههای سیار عشایری زنجیره كاملی از واحدهای آموزشی و خدماتی را در عمق مناطق عشایری سامان میدهد.
یکی دیگر از راهکارهایی که باعث پیشرفت کار بهمنبیگی شد، دعوت از دولتمردان و اثرگذاران آن زمان برای سفر به آن مناطق بود؛ دعوت به ایل، پذیرایی گرم سنتی و ایلیاتی با همهٔ توش وتوان و سپس سواد و توانایی و استعداد نوشکفتهٔ بچههای ایل را به رخ کشیدن، به امید جذب حمایت مالی و قانونی دولت.
در یکی از این برنامه ها، دکتر کریم فاطمی، مدیرکل آموزش و پرورش فارس، همراه جمعی از معاونان و مدیرکلهای ستادی وزارت، از مدرسههای سیار دیدن کردند. نتیجهٔ دیدار آن شد که: وزارت موافقت کرد حقوق آموزگاران را بپردازد.
پس از انقلاب اسلامی ، جمعی از انقلابیون قشقایی به منزل وی در شیراز هجوم بردند اما وی موفق به نجات جان خود شد و خود را به تهران رساند. او تا چند سال، از سفر به شیراز خودداری کرد و به صورت مخفی در تهران زندگی کرد. در این سالها شروع به نوشتن کتاب داستانهایی از خاطرات خود نمود:
بخارای من ایل من
اگر قرهقاچ نبود
به اجاقت قسم
طلای شهامت
محمد بهمنبیگی در روز ۱۱ اردیبهشت ماه ۱۳۸۹ در شهر شیراز چشم از جهان فروبست.
یادش گرامی